عرفان و مراحل کمال به سوي الله (2)


 

نويسنده: دکتر نسرين توکلي (1)




 

مراحل سير و سلوک
 

طلب
 

قبل از اين مرحله انسان درک مي کند که خداوند هدف بزرگي از خلقت انسان داشته است و در او يک قوه الهي و يک روح مجرد نوراني به امانت گذاشته شده است. و پيروزي نصيب کسي مي گردد که روح الهي و آن خليفه رباني در مملکت وجود او ظاهر شده باشد. و به عبارت ديگر آن نسبت ذاتي و آن ارتباط حقيقي که بين خالق و مخلوق است، جلوه گر گردد و همين است مقصود از آن فطرتي که در قرآن آمده است:
«فطره الله التي فطر الناس عليها» (سوره بقره، آيه 29) (يعني فطرت خدايي آن چنان فطرتي که خداوند مردم را بر آن فطرت قرار داد).
پس بايد معارف را به دليل عقل و نقل بدانيم و به يقين قطعي ثابت کنيم که ما مخلوق و او خالق ماست و به آن ايمان آوريم. اگر اين اعتقاد ايجاد شود که مرحله اول توجه و اعتقاد به مبدأ و رسول و معاد است. اين احساس هم بوجود خواهد آمد که در جهان بايد گمشده اي را جستجو نمود. در اين مرحله انسان قدم اول را بر مي دارد و به سوي لقاء حق تعالي حرکت مي کند و خود را براي تحصيل قرب و شناخت کامل تر آماده مي کند.
همچنين در قرآن مي فرمايد: «من کان يرجو لقاء الله اجل الله لات و هو السميع العليم و من جاهد فانها يجاهد لنفسه ان الله لغني عن العالمين و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لنکفرن عنهم سيئاتهم و لنجزينهم احسن الذين کانوا يعملون» (سوره عنکبوت، آيه 5 تا 7) کسي که اميد دارد لقاء پروردگار متعال را، پس وقت معين آن فرا مي سد و خدا شنونده و عالم است. کسي که در راه خدا کوشش مي کند، کوشش او براي خود او مي باشد، و خداوند هر آينه از همه موجودات بي نياز است، و آنان که ايمان آورند و اعمال صالح به جا آورند هر آينه بدي هاي او را پوشانيده و با بهترين نحو اعمال او را جزا خواهيم داد. در اين مرحله سالک راه حقيقت بايد به طور جدي گام در راه نهد و از خود بگذرد و همت قوي دارد و در هر جا و هر حالت به دنبال او که در درون وي است، جستجو نمايد. اين وادي وادي پرخطري است ولي سالک نبايد وحشتي به دل راه دهد ؛ و سر تا پا تسليم رضاي او باشد. چرا که اگر تسليم رضاي او نباشد به جايي راه نخواهد برد.
در بحث سلوک و لقا آنچه گفته مي شود مربوط به روح انساني و منظور روح و روحانيت است.«و نفخت فيه من روحي » و آغاز کار نفخه الهي است، و چون تحولات مادي او را عارض نمي شود، پيوسته در حرکت جوهري و در تکامل است، تا خود را به لقاء برساند. البته در مقام سلوک، تقليد و ياد گرفتن صوري کافي نيست و بايد علم يقيني ايجاد شود تا انسان به حق اليقين برسد. در ادامه جستجوي حق، سالک مي خواهد با خداي خود ارتباط برقرار کند، سالک سعي مي کند که به لقاء پروردگار برسد، و اگر به طور مستقيم نتوانست به هدف برسد، کسي را پيدا کند که با خداي او مرتبط باشد، و بتواند او را به اين راه راهنمايي کند، چرا که اين افراد، از جهت گفتار و کردار و صفات نفساني و معارف و مقامات روحاني، مظاهر و نمايندگان صفات الهيه خواهند بود.
اين مرحله از مقدمات سير و سلوک است و سالک هنوز در مقام سير و حرکت قرار نگرفته است. چون اين مرحله را پشت سر گذاشت بايد سعي و تلاش نمايد که با عنايات خداوند سفر اصلي را آغاز نمايد و کسي که به اين مرحله دست پيدا کند مي تواند وارد سير و سلوک شود.

تهذيب اخلاق
 

در اين مرحله انسان بايد سعي کند که به اخلاق پسنديده روي آورده و از بدي ها دوري گزيند، در تعريف اخلاق گفته اند: اخلاق عبارت است از انجام کار نيک و دوري از کار زشت با بهره برداري از آزادي، يعني بدون اينکه صدور آن کار از ما به جهت عوالم مکانيکي صد در صد مشخص شده باشد. البته ريشه اساسي آن هم عبارت است از همان جستجوي کمال که در او متذکر شده ايم و تحريک کننده ما به اين شکل از انجام کار، همان وجدان دروني ماست که به ما مي گويد آزادي خود را در انتخاب کار نيک و دوري از کار زشت به کار گير. (جعفري، اخلاق و مذهب، 1374، (ص) 59 ـ 60)
حالات و عاداتي که در انسان يافت مي شود به دو قسم مي شود که بعضي را اخلاق نيک و صفات محموده و اوصاف پسنديده گويند و بعضي را اخلاق بد و صفات مذمومه و اوصاف ناپسند نامند. براي مبارزه با صفات مذمومه بايد از راه انديشه هاي درست، اوصاف پسنديده را زنده نمود، که اين صفات در فطرت بشر نهاده شده اند، اگر چشم دل باز شود و به حقيقت آشنا شود و به معايب نفس پي ببرد و اخلاق نفساني خود را تبديل به احسن نمايد آن وقت هر چيزي را به جاي خود مي شناسد و به وظيفه عمل مي کند. و انسان بايد جهد کند که نفس را مراعات کند، و معرفت اخلاق نفس بداند که نفس فرماينده باشد و به بدي و غافل نشود از نفس، و اگرچه به انتهاي معرفت رسيده باشد. که مصطفي ـ عليه الصلواه ـ از شر نفس به خدا پناه گرفت.(سهروردي، آداب المريدين، 1363، 98) و در ابواب کمال سالک مي کوشد تا قواي نفس خويش را، که مانع سلوک است، اصلاح نمايد و شيطان و هم را که آراينده زينت هاي دنيا و شهوت هاست، از خود براند و نفسش را با طاعت و بندگي ورزيده سازد. (کاشاني، شرح منازل السائرين، 1372، 28 و 29)

توبه و برگشت در اعمال
 

در اين مرحله به اقتضاي معرفت و شناخت پروردگار، و ايمان به مقام رسالت از طرف او، و اعتقاد به روز قيامت، اعمال و آدابي را که به حکم عقل و برنامه الهي مشخص مي شود، بايد انجام داد. در واقع اين مرحله اجراي برنامه بوده و عمل شروع مي شود.
طالب بايد در اين مرحله دست از تقليد بردارد تابع اصلاح خود گردد، و اجتناب از ملامت اهل عالم قدس را براي اجتناب از ملامت ابناي روزگار اولي دارند، و توبه که اول مرحله جهاد اکبر است همين است. (الطباطبائي النجفي، 1370، ص 147) توبه عبارت است از برگشتن با پشيماني از اعمال بد و کارهائي خلاف که انجام داده است. و توبه براي سالک معناي عامي دارد، و آن برگشتن از همه راه ها و برنامه ها و اعمالي است که بر خلاف راه و سير الي الله است. و سالک تا اين مرحله را با تمام خلوص و تصميمات و محبت، و قاطعانه انجام ندهد هرگز توفيق پيشرفت در راه سعادت و خير و فلاح و کمال پيدا نخواهد کرد، و قدمي جلوتر به سوي لقاء نخواهد برداشت. اگر اين حرکت قاطعانه و به توفيق و مدد الهي صورت گيرد، سالک ذاتاً به راه افتاد، و در حدود مجاهده خود به مقصد خواهد رسيد. و اگر سالک با اخلاص تمام توبه کرد، مقدمه سعادت و کمال براي او ايجاد خواهد شد، و باب فلاح و رحمت کلي و سير به سوي لقاء پروردگار براي او فراهم شده است. در اين مرحله سالک بايد با کمال قاطعيت کوشش کند، تا در اين مرحله از مسير، ثابت قدم و محکم و پابرجا گردد.
و گفته شده است توجه به تدبير نفس به تدبير بدن با قواي خويش که وظيفه و دستور واجب و لازم اين مرتبه است و عبارت است از: سير و حرکت از بندها و عادات حاصل از طبيعت، به وسيله امتثال اوامر و نواهي پروردگار، در تمامي حرکات و سکنات، قولاً و فعلاً تا در سايه آن به اعتدال کامل دست يافته، نفس از تمايلات و اشتغالات به اطراف و امور بدني دست بردارد. (يثربي، 1374، ص 646)
در قرآن مي فرمايد: «و توبوا الي الله جميعا ايها المومنون لعلکم تفلحون » (سوره نور، آيه 31) اي مومنان، همگي به درگاه خدا توبه کنيد، اميد که رستگار شويد.
و همچنين مي فرمايد: «فاما من تاب و آمن و عمل صالحا فعسي ان يکون من المخلصين » (سوره قصص، آيه 67) اما کسي که توبه کرده و ايمان آورده و عمل صالح انجام داده، نزديک است که از رستگاران باشد.
در اين مرحله، رجوع به اسرار عبادات و دانستن آنها لازم مي باشد. سالک در اين مرحله به سير عملي موفق شده و وظايف عملي را به دقت تمام و از روي اخلاص و محبت انجام مي دهد و قدم در مرحله سوم مي گذارد.
همچنين به عقيده بزرگان صوفيه، توبه نتيجه فضل و رحمت الهي است که شامل حال گنهکار مي شود. (غني، تاريخ تصوف در اسلام، 1375، 2174 تا 299) صاحب منازل السائرين در باب توبه چنين مي نويسد: نام ستمکاري از توبه کننده فرو افتد و توبه درست نشود، جز پس از شناسايي گناه. (انصاري، منازل السائرين، 26)
سيد علي هجويري معروف به حضرت ذداتا گنج بخش در کشف المحجوب درباره توبه چنين مي نويسد: از آنچه يک شرط توبه تاسف است بر مخالفت و ديگر اندر حال ترک لذت و سه ديگر عزم معاودت ناکردن به معصيت. اين هر سه شرط اندر ندامت بسته است که چون ندامت حاصل شود اندر دل، اين دو شرط ديگر تبع او باشد و ندامت را سه سبب باشد چنانکه توبه را سه شرط بود، يکي چون خوف عقوبت بر دل سلطان شود و اراده کردارها بر دل صورت گيرد، ندامت حاصل آيد و ديگر ارادت نعمت بر دلش مستولي گردد و معلوم شود که به فعل بدو بي فرماني آن نبايد از آن پشيماني شود و سه چنانچه ديگر شرم از خداوند شاهد وي گردد و از مخالفت پشيمان شود. (هجويري، کشف المحجوب، تصحيح محمد حسين فاضل، 931 م، 231)

پديد شدن احوال
 

بعد از آنکه شخص سالک آگاه گرديد و دانست که راه طولاني و مسيري پرخطري در جلو دارد بايد با جديت بسيار قدم در اين راه گذارد و طي طريق نمايد، اول بايد در مقام طلب برآيد و راه را از بيراه جدا کند، سپس با عزم و اراده هاي ثابت و استوار در مقام اصلاح نفس خود برآيد و صفحه قلب خود را از آلايش نفساني و کثافات اخلاقي پاک نمايد و خود را از صفات حيواني دور کند و به اوصاف انساني نزديک کند و روح خود را از نفس حيواني رهايي دهد. اگر انسان با نفس خود مبارزه کرد و دل خود را پاک نمود از صفات بد و اخلاق ناشايسته مخصوصا از محبت به دنيا فاصله گرفت، آن وقت است که قلب سالم و دل پاک او متوجه مبدأ مي شود و محل انوار الهي مي گردد و گاهي حالات نوراني براي او پيدا مي شود.
قرآن کريم پيروي از هواي نفس را از مهمترين عوالم سقوط دانسته و درآيات فراواني در اين باره سخن گفته است.
«افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبته و جعل علي بصره غشاوه » (سوره جاثيه، آيه 23 ـ سوره فرقان، آيه 43)
در ميان مردمان کساني هستند که هوا و هوس خويش را خداي خود قرار دادند، و خداوند آنان را با آنکه آگاه بودند گمراه ساخت و بر گوش و دل ايشان مهر نهاد و بر بينايي ايشان پرده افکند.
چنانچه پيامبر اسلام (ص) نفس را دشمن ترين دشمن انسان ناميده است (نوري، مستدرک الوسائل، ج 2، 27).

شوق و اضطراب
 

وقتي که تجليات نور بزرگي و عظمت الهي مشاهده شد چنان شوق و اضطراري پديد مي گردد که انسان عنان اختيار را از دست مي دهد و چنان اضطرابي در او ايجاد مي شود که بهت زده مي شود و مي داند چه کند و راز دل خود را به چه کسي گويد. البته ادراک اين مرحله دل بسيار قوي و نفس مطمئنه مي خواهد که تاب و مقاومت بياورد. کسي که اين مرحله را درک نمود بايد راز خود را به کسي نگويد و مواظب باشد که به اشتباه نرود، و موهومات و خيالات او را فريب ندهد، و باطل در نظر او حق جلوه نکند، و از جاده حق انحراف پيدا نکند. عارفي که نفس او به اطمينان نرسيده، آن تاريکي و ظلمت نفس به حالت اوليه خود بر مي گردد، آن وقت است که نفس اماره به وسوسه مي پردازد و اطراف قلب و دل را مي گيرد، که شايد او را فريب دهند و از جاده و راه راست منحرفش کنند. در اين مرحله دل خالص و قلب سليم و نفس مطمئنه مي خواهد که از شر وسوسه ها در امان باشد.
نتيجه آنکه به محض مشاهده حالت روحانيت انسان نبايد مغرور شود و تصور کند که ديگر در امنيت و امان است. بلکه بايد در اين حال بيش از پيش مراقب حال خود باشد که به وهم و خيال دچار نگردد. و به انحراف نرود.

پي نوشت ها :
 

دانشگاه پيام نور- تهران
 

منبع: فصلنامه فکر و نظر شماره 12و13